يك - بين ساعت دو وبيست وپنج دقيقه تا شش و هشت دقيقه عصر كه توخواب عميقي بودم، اون معجزه كه انتظارشو داشتم يه جور ديگه اتفاق افتاد و من به طرز وحشتناكي تو خواب خوشحالي مي كردم و خدا رو شكر وسپاس.

 

دو - ساعت   دو و سي وسه دقيقه فاطمه مسج زده كه: خسرو شكيبايي هم... تمام!

 

سه - ساعت پنج وچهل و يك دقيقه ميسكالي افتاده كه صدو پنجاه روز پيش منتظرش بودم .

 

چهار- ...

 

 

پي نوشت يك: كاش خوابم به واقعيت تبديل شه.

پي نوشت دو: فقط صداست كه مي ماند.روحش شاد.

پي نوشت سه: الان ديگه هيچي.

پي نوشت چهار: مراسم ام داوود- عصر جمعه - پكرم - غم انگيزم - گيجم و نگران!