تک و تنها به تو می اندیشم

 

امشب برای بار دوم فیلم"شب های روشن" رو گرفتم.بار اول دوستی ازم قرض گرفت و یادش رفت امانت بوده.

امشب دلم گرفته بود.باید این پست رو می گذاشتم.

شرمنده فاطمه ام به خاطر خلف وعده ام.
خیلی زیاد.

پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم


ابرِآبی باز می نویسد. عاشقانه تر. این بار دل نوشته هایش در فراق از همسرش است.الپر 26 روز است بی گناه گرفتار دیوارهای سرد وسیمانی اوین است. فاطمه محکم و استوار وعاشق چشم به راهش است.

روزگاری دور و نزدیک در پرسه‌های اینترنتی خود به صفحه‌یی در اینترنت برمی‌خوردیم که در بالای صفحه‌ی آن نوشته شده بود «پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم». علی پیرحسینلو از دوستان قدیمی‌مان در وبلاگ‌ستان پارسی نویسنده‌ی این صفحه بود که مانند بسیاری از ما اندیشه‌ها و تفکرات خود را در وبلاگ‌اش بدون پرده‌پوشی و با شجاعت می‌نوشت.
پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم؛ علی پیرحسینلو مجرم نیست، جای او زندان نیست، بازداشت و زندانی کردن او و بازداشت دیگر دوستان‌مان که اکنون ماه‌ها است در زندان‌اند و زیر فشارهای نامتعارف و غیرقانونی و غیر انسانی، بازداشت همه‌ی ما وبلاگ‌نویسان ایرانی است.
*

* بخشی از نامه وبلاگ نویسان برای آزادی علی پیرحسینلو

 

برگ ریزان

.
 و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل می کند*...

 

 دلتنگی بسیار زیاد برای دوست بامعرفتم و بغضی فروخورده در همراهی بادوست آزاده ام در یک جمعه برگ ریز!


*گروس عبدالملکیان

باز هم خدا، جان جانان!


توی این یک ساعت مثل اسفند روی آتیش بودم. هی زمزمه  خدا! خدا! خدا! 

خدایا چقدر محتاج توام
وقتی فصل اشک سر می رسد

واینبار اشک ذوق است.اشک شادمانی.اشک شکر از معبودمان! فاطمه عزیزم سربلند بیرون آمد.شکر.شکر.شکر!
حالا دست هایمان را بلندتر می بریم و باز جانان مان را می خواهیم برای آزادی همسفر فاطمه!

فاطمه ام!  خواهرو رفیق زندگیم! آزادیت مبارک. تبریک به پدرومادربزرگوارت که مدام شب را برای دیدنت روز کردندو صبوری کردند.

به پاخیز ای آزاده!

 

۱۰ روز است که فاطمه ستوده و علی پیرحسینلو دربندند. آدم حسرت می خورد چرا باید دو جوان نخبه، فعال، مومن ، موفق  و اهل قلم بدون هیچ جرمی در زندانی نامشخص گرفتار باشند؟! بله،هنوز وضعیت شان مشخص نیست.در این مدت تماس خیلی کوتاهی با خانواده هایشان داشتند.فاطمه وضعیت جسمانی نامساعدی داشته و زیرسرم رفته. دردآور است.خشمگین می شوم. ولی می دانم و یقین دارم که با سربلندی و با افتخار از این آزمایش سخت بیرون خواهند آمد.برای همه آزادی خواهان دربند دعا کنیم. از دوستداران حق ، آزادی و عدالت و همراهان همیشه سبز می خواهم که ساکت ننشینند و اعتراض خود به دستگیری ها را بازتاب دهند!

اندکی صبر، سحر نزدیک است!


کنار باور سبز صنوبرها
میان شمعدانی ها و شبدرها
جهان در لحظه ای زیباست
اگر این ظلمت و زنگار
که می بندد ره دیدار،
                      بگذارد.

مهر، مهر عزیزوبزرگ بدون حضورت برایم بی معناست. خوابت را که می بینم بی قرار می شوم گنگیشک.(دلم می خواد اس ام اس بزنم و حتی در جوابش حرف بد بزنی.باورت نمی شود که چقدر دلم مچاله شده).

 گنگیشکان عاشق! چه روزی منتظر آمدنتان باشیم؟!