بغض شکلاتی تلخ
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او به بر گشاده.
لیکن چه گریستن چه توفان؟
خاموشی شبی ست: هر چه تنهاست
مردی در راه می زند نی
و آواش فسرده بر می آید
تنهای دگر منم که چشمم
توفان سرشک می گشاید.
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت. *
وقتی قدم زدن زیر بارون عشق آرومت نکرد ، وقتی هی شکلاتا رو دیدی و گلوت هی به سوزش افتاد، وقتی رفتی توی کتاب فروشی و هی دنبال هیچی گشتی به امید اینکه کتابی مسحورت کند و نکرد، وقتی حتی یه فیلم عاشقانه غم انگیز هم مرهم نشد خودت رو بیش از این گول نزن .باباجان این بغض لعنتی همین جا باید شکسته شه .دیگه قورتش نده. دیدی صبح اومده بودم بگم این دفعه باهم بریم کنسرت سیمین غانم و پاک فراموش کردم ؟!
*نیما یوشیج
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۸۸ ساعت 23:15 توسط ماهماهی
|