صبح بارونیِ قشنگِ لطیفِ زمستونی رو شروع کردم و حالا شب مهتابی و البته بی ستاره ای رو به اتمام می رسونم. تا شروع دهه سوم زندگیم کمتر از ۱۵ ساعت مونده.کم کم اون همه ترس و دلهره از روبه رو شدن با سی سالگی داره تموم میشه.خدار رو شکر که خانواده و دوستان و البته خودم سالم هستیم. من می تونم هر آنچه در سال قبل اتفاق افتاد رو جبران کنم، درست مثل آنچه در سال قبل به دست آوردم.فقط یه انگیزه قوی و محکم می خوام که می دونم خدا حتما حتما کمکم می کنه. پس با دلی آرام و  قلبی مطمئن همراه با رقص و پایکوبی در آستانه اسکار ۲۰۱۳ به استقبال از سی سالگی می روم.

 

پی نوشت: حالا دو شبه  که با بوی گل مریم ات مستم و دیوونه.فاطمه عزیزتر از جانم امسال منو کشتی، دوباره زتده کردی.ممنونم ازت. بابت نامه دوصفحه ای پر از مهرت که منو برد به سالهای دور نوجوانی که با نامه ی ۱۳ صفحه ایت منو اهلی کردی.یکی از ماندگارترین تولدهایم خواهد بود.فرشته نازنینم ، خواهری گلم که با تمام عشقش لذیذترین کیک رو برام پخت.قربونش برم من.

 قدردان همه و همه دوستای مهربون و دوست داشتنی ام خواهم بود.همه ی این مهرومحبت ها باعث شد تلخی این روزهایم کمتر شه.